نه تنها چشم

3 سال پیش برای اولین بار کتابی به دستم رسید که خیلی وقت بود منتظر ورق زدن و خواندنش بودم. جدای از تعریف های بسیاری که از کتاب شده بود ، خودم هم قسمت هایی از کتاب رو جاهای مختلف خونده بودم ، حالا چه به صورت درس تو کتاب ادبیات چه بصورت کاریکاتور و شرحی از داستان در مجلات. کاریکاتور از پسر مو طلایی ای که شال گردن عجیبی به گردنش بود. شازده کوچولو. چیزی که مسلمه اینکه شازده ، یه بچه نبود. کوچولو هم نبود. شازده یه واقع گرای محض بود. یه روشنفکر رام نشدنی. خطا رو نمی پذیرفت. کار بدون هدف رو قبول نداشت. اون می دونست که دلیلی وجود داره، میدونست پایانی هست. ولی عشق میورزید. خورشیدش رو دوست داشت ، گلش رو دوست داشت. ولی اشتباه می کردم. اشتباه میکردیم. اون یک ادمه معمولیه. شازده یه انسانه. اون هبوط کرد. به زمین افتاد و ...و عاشق شد. اون اهلی شد. ولی چه طور اهلی شد؟ چطور عاشق شد؟ چطور یادش رفت عشق زمینی هدفی نداره؟ چطور نفهمید داره اشتباه میکنه؟ شاید فهمیده بود. شاید میدونست ولی انکارش میکرد.. اون مسئولیت کسی رو که رام کرده بود نپذیرفت. اون فرار کرد.

">روباه: آدم ها این حقیقت رو فراموش کردن، اما تو نباید آن را از یاد ببری. تو همیشه مسئول چیزی هستی که آن را اهلی کرده ای.<
شازده هم مثل ما هاست. اون عشق رو یک حقیقت انکار ناپذیر میدونست. یه غروب بی پایان در سیارش . ولی او هیچ وقت نفهمید که عشق درواقع ، وجود خودشه. عشق از شازده نشات نمیگرفت، شازده خود عشق بود.

"> شازده کوچولو: خداحافظ

روباه: به سلامت! اما رازی را که می خواستم برایت بگویم ، راز ساده ایست: فقط با چشم دل میتوان درست دید. حقیقت را نمیتوان با چشم سر دید.

شازده کوچولو برای اینکه حرف روباه یادش بماند آن راتکرار کرد: حقیقت را نمیتوان با چشم سر دید....<



نظرات شما عزیزان:

kia
ساعت13:00---17 تير 1393
سلام. بسیار زیبا

آدم بزرگ ها این حقیقت را فراموش كرده اند كه همان مقدار وقتی كه برای گلت صرف كرده ای باعث ارزش و اهمیت گلت شده است. انسان مسئول همیشگی آن گل می شود.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


تگ » ×